بهترین روز زندگی من و بابامیثم
دختر گلم میخوام برات از روزی بگم که رسما مامان شدم و تو عزیز دلم پا به این دنیا گذاشتی فاطمه جونم از اونجایی که از زایمان طبیعی می ترسیدم منو بابامیثم تصمیم گرفتیم که من سزارین بشم . چون تاریخ رفتن به بیمارستان از قبل مشخص بود فقط باید دعا می کردم که تو زودتر از موعد مقرر دنیا نیای . روز سه شنبه 6 /4/ 1391ساعت 7 صبح مادر جونی منو از زیر قران رد کرد و به اتفاق بابامیثم 3 تایی به سمت بیمارستان ولی عصر روانه شدیم . من خیلی استرس داشتم ولی در عین حال کلی خوشحال بودم چون انتظار 38 هفته ای من و بابا داشت تموم می شد و تو به دنیا می اومدی . عزیز دلم تولدت 6 شعبان بود و تو روزای جشن و عید قدم به این دنیا گذاشتی . کارهای مقدماتی ...