عزیز دل مامان و بابا فاطمهعزیز دل مامان و بابا فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

بوی بهشت من : فاطمه

پیشرفت های جدید !

سلام دختر گلم . یک سالو هشت ماهو پانزده روزگیت مبارک نفسم . این روزا سخت درگیر خونه تکونی و همچنین پرستاری از شما بودم . چهارشنبه ی  هفته ی پیش به طور ناگهانی نیمه شب تبت شروع شد و شب جمعه خیلی شدید شد طوری که استامینوفن و پاشویه هم کارساز نبود . شدیدا حالت بد بود و  تا صبح بالاسرت بیدار بودیم . دکتر تشخیص سرماخوردگی داد ولی من مطمئن بودم تب شدیدت از دندوناته و همین طور هم بود . 4 تا دندون دیگه با هم داشت در میومد و حسابی اذیت شدیم هممون .الان بهتری خداروشکر ... حالا بریم سراغ خبرای خوب ... یکی دو هفته ای میشه که خیلی قشنگ و واضح صلوات می فرستی . شعر لالایی گل لالا (چرا وچیه) رو خیلی بامزه می خونی نفسم . یاد گرفتی ...
22 اسفند 1392

عکس های اختصاصی ! از فاطمه جونم در حال مناجات با خدا!

به دلیل کمبود شدیــــــــــــــــــــد وقت ، کاملا بدون شرح سن نفسم: یک سال و سه و ماهو بیست و سه روز یه شرح کوچولو : من عـــــــــــاشق این عکسم! فدای دستای کوچولوت ... پشت سرت ، دختر عمو حدیثه جونه که داره نماز می خونه .   ...
1 آبان 1392

یه اتفاق خوب !

دختر گلم دیشب وقتی قبل از خواب شیرتو خوردی یهو دیدم در حالی که گیج خوابی پاشدیو چهار دست و پا از رو بابا میثم رد شدی و رفتی تو بغلش خوابیدی . اخی الهی فدات بشم . بابا انقدر ذوق کرده بود از این حرکتت . ولی من دلم برات تنگ شد .خیلی زیاد .
3 مهر 1392

آب بازی تو حموم !

فاطمه جونم از اونجایی که علاقه ی خاصی به آب بازی داری و من برای اینکه نیم ساعتی مشغولت کنم بردمت حموم واونجا کلی آب بازی کردی و دیگه بد عادت شدی و همش می خوای این بازی رو انجام بدی به طوری که بنده مجبور شدم دو روز پشت سرهم ببرمت حموم و کلی تشنم شد ! اینم یه عکس بی ربط به این موضوع : عکس دوتا یا کریمه که اومدن تو تراس ما تخم گذاشتن و بچه دار شدنو... فاطمه عاشق این جوجو هاست و کلی براشون ذوق می کنه ...
2 مرداد 1392

دوباره شکست !!!

فاطمه خانم دیروز دوباره یه لیوان رو انداختی روی سرامیک و خورد و خاک شیر کردی .تازه بعدش هم یه خورده شیشه رو ورداشتی که بکنی تو دهنت !!!! همه ی این اتفاقات در عرض پنج ثانیه رخ داد . حالا من از یه طرف باید شمارو بگیرم که نری رو شیشه ها و از یه طرف هم باید خورده شیشه جمع کنم و البته کلی هم حرص بخورم ! ...
2 مرداد 1392

شیطنت های فاطمه ی عزیز من !!!

سلام دختر گلم . شما در حال حاضر یک سال و سیزده روزه شدی . امروز می خوام برات از شیطونی هات و بازیگوشی هات بیشتر بنویسم تا برات یادگاری بمونه . نفسم شما از یکی دو ماه پیش سرک کشیدن تو کمد ها کشوها و کابینت ها رو شروع کردی و هر روز هم تو این کار استاد تر میشی . مثلا اولا بلد نبودی در کابینتو کامل بازکنی چون جلوش ایستاده بودی و خیلی قیافت بامزه و عصبانی بود تو اون لحظه ها . ولی من خوشحال بودم از اینکه هنوز وقت دارم ولی خیلی زود یاد گرفتی که وقتی می خوای درو باز کنی خودت بری کنار و از اونجا بود که خرابکاری هات شروع شد ... من یه کاسه ی گلی داشتم که مامانجون بهم داده یود و کاسه قدیمی و خوشگلی بود . حالا شما چی کار کردی ؟ زدی در کمال خو...
19 تير 1392
1