دکتربازی !
سلام به همه ی خوانندگان خاموش و روشن ! روزهایتان سرشار از یاد خدا و ارامش و سلامتی .
دختر ما وقتی خیلی کوچک تر بود از دکتر بسی می ترسید و حتی اجازه نمی داد اقا یا خانم دکتر گلویش را معاینه کند . دست به کار شدیم و یک سری اسباب بازی دکتر بازی برایش خریدیم و در موقعیت های مختلف من و پدرش تمامی کارهایی که دکتر در مطب انجام می دهد را اول با عروسک محبوبش عرفان شبیه سازی کردیم . ترسش که ریخت ، خودش مریض می شد و ما دکتر و کمی که بزرگ تر شد او دکتر می شد و ما مریض . و تمای معاینات را چه خوب انجام می داد و مثل مثل دکترها نسخه می نوشت و امپول می زد و میزند و دلداریمان می دهد که دختر قشنگم گریه نکنی ها یه شودولو(کوچولو) درد دارد . بعدش زود خوب می شی . مادر به فدای شیرین زبونی هایت
واینگونه شد که دیگر از دکتر رفتن نمی ترسد و خداروشکر همکاری اش واقعا بی نظیر است و وقتی از مطب بیرون می اییم به ما می گویید دیدی درد نداشت ، دکتر چه مهربون بود و می خندد از آن خنده هایی که ادم را میبرد تا بهشت .
روز هایی که نبودیم روزهای سختی بود که به نوبت مریض می شدیم من و عزیزترین هایم و اتفاقاتی که درس های زیادی برای من داشت که در یک پست جدا مفصل می نویسم .
عکس هایی از دکتر بازی دردانه ی مادر ...
اینجا تدی یا خرسی را معاینه می کند...
فدای دستای خوشگلت بشه مادر ...