فاطمه داااالی میکنه - فاطمه می گه دایی
فاطمه جون ده ماهو هفت روزه ی من ، امروز ساعت 6 صبح وقت داروت بود منم مجبور شدم بیدارت کنم . بعدش تا یه ساعت نخوابیدی و یه کار جدید انجام دادی فدات بشم . اونم این بود که با بابا میثم داالی می کردی . یعنی هی پتو رو می کشیدی رو سرتو بر می داشتی می گفتی آآآآ به جای دااالی
یه کلمه ی دیگه هم دیروز یاد گرفتی و می گی دای یا دادا یعنی دایی هورااااااا
فاطمه هرروز بهتر از دیروز دینگ دینگ
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی