13 ماهگیت مبارک عزیزم!!!
سلام فاطمه ی عزیزم . سیزده ماهگیت مبارک نفسم
فاطمه جونم امروز شما یه کار جدید انجام دادی . از یک تا چهار رو شمردی . هوررااااا
از حرفایی که می زنی برات بگم : من به شما می گم فاطمه عزیزم خوشگلم ، بعدش توام به من می گی عیزم با تشدید روی ز .وقتی تو خونه میری دنبال شیطونی و من نمی بینمت میگم فاطمه عزیزم کجایی ؟ بعد توام یاد گرفتی به من می گی عیزم آجایی ؟ فدای حرف زدنت بشم . مادر جون برات عمو زنجیر باف می خونه و تو فقط بلدی بگی ااالیییی یعنی بله . یه چیزای دیگه ای هم با یه ریتم خاص می گی که من نمی فهمم چیه ؟ یاد گرفتی در دوغ، میوه خوریت ، شیشه شیرت و چیزایی شبیه به اینو باز می کنی و می بندی و چند دقیقه ای سر کار میری منم بدوبدو به کارام می رسم . واااای یه کار بدی هم یاد گرفته بودی که خدارو شکر از سرت داره میفته . اینکه اگه چیزی رو می خواستی و بت نمی دادیم سرتو یواااش میزدی زمین یا با دستت می زدی تو سرت که من خیلی عصبانی می شدم از این کارت ولی به روی خودم نمی اوردم که حساس نشی.دیگه اینکه روز به روز شیطون تر میشی و اینکه شبای قدر به خاطر تو عزیز دلم مجبورم بمونم خونه و خیلی چیزای دیگه که می خواستم برات بگم ولی سرم درد می کنه به خاطر روزه داری که هر روز برام سخت تر می شه ...
فاطمه جونم وقتی تو خونه راه میری و من نگاه به قد و بالات می کنم ، از خوشحالی می خوام بال دربیارم کیف می کنم از داشتنت و خدا رو شکر می کنم که تو هستی .
دوست دارم عزیزم