عزیز دل مامان و بابا فاطمهعزیز دل مامان و بابا فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 23 روز سن داره

بوی بهشت من : فاطمه

بالاخره اومدیم با کلی عکس و خبر !

چون وقتم کمه فعلا فقط عکس میگذارم ... عکسای تولد یک سالگی حسنا جون بقیه تو ادامه ی مطلب ... اولش عاشق این تاب بودی ولی بعد دو سه روز ، برات عادی شد ولی در کل می تونه یه بیست دقیقه مارو از دست شیطونیات نجات بده اینم باغچه ی خونه ی مادر جون و فاطمه خانم که مشغول باغبانی هستن   ...
23 بهمن 1392

عکس های یک روز برفی !

اینجا گذاشتیمت تو کباب پز بخوریمت از بس که خوش مزه ای بقیه عکسا تو ادامه ی مطلب اینجا داری (ها) می کنی تا از دهنت بخار بیرون بیاد به تقلید از منو بابا میثم اینم منظره ی روبروی خونه ی ما تو یه روز برفی پنج شنبه یه سر رفتیم خونه ی عمه اعظم جون . عکس شما در حال جوجو پر با حسنا . وقتی صداتون کردم که ازتون عکس بگیرم فقط آقا احسان نگام کرد . شما گرم بازی بودید . اینم فاطمه خانوم در حال خوابوندن عروسک بچگی های من ! ...
22 دی 1392

واکسن 18 ماهگی

سلام دختر خوبم . بالاخره تموم شد . واکسن 18 ماهگیتم زدیم و خدارو شکر مشکل خیلی خاصی پیش نیومد فقط پا درد و تب داشتی که خوب طبیعی بود . حالا بریم ادامه ی مطلب چند تا عکس ببینیم؟ بلیز شلوارت هنر دست مادرجونه . دست گلش درد نکنه! یکی از شبایی که ساعت ٣ نیمه شب از خواب پاشدی و تا٦ نخوابیدی . بابا میثم برات چادر بست تو خونه و انقدر گنجشک لالا پخش شد تا بالاخره خوابت برد . فاطمه در حال عوض کردن پوشک عرفان ...
13 دی 1392

فاطمه 18 ماهه شد هورا

دختر گلم 18 ماهگیت مبارک باشه . انشالله 120 ساله بشی نفسم . بریم ادامه ی مطلب چند تا عکس ببینیم ؟ تو این عکسا مشغول خیاطی کردن با چرخ مادر جون هستی عزیزم . فدات بشم که از هر انگشتت یه هنر میریزه اینم عصای مادر بزرگ منه که خیلی دوسش داری و برات حکم جارو برقی رو داره در حال خوردن برگه ی زرد الو که عاشقشی اینم وروجک من در حال بالا رفتن از مبل خونه ی مادرجون اینا ...
5 دی 1392

برای دخترم

سلام دختر مهربونم . دغدغه ی این روزای من واکسن یک سالو نیمگیته که 4 روز دیگه باید بزنی و یه جورایی آخرین واکسن حساب می شه و تا چندین سال راحتیم انشالله . یادمه اولین واکسنتو که می خواستیم بزنیم کلی استرس داشتم و دلشوره . آخه اون موقع من یه مامان بی تجربه بودم ولی الان نسبت به یک سال و اندی پیش خیلی تجربیاتم بیشتر شده اما بازم یه کوچولو نگرانم . الهی به حق این روز عزیز ، این مرحله هم به خوبی طی بشه ان شالله . الان که دارم برات این پستو می زارم شما و بابا میثم رفتین بیرون و منم از فرصت استفاده کردم و می خوام از کارایی که این روزا انجام می دی و حرفایی که می زنی برات بنویسم . این روزا خیلی شیرین زبون شدی ماشالله و خیلی برامون ...
2 دی 1392

عکسای 17 ماهگی نفس مامان

غذا خوردن با اعمال شاقه ! اینم از بازی های فاطمه و باباش . (تغییر چهره ) پاتوق فاطمه (یه جای دنج!) اینجام که مشغول بازی هستی این پاپوشارو هم خودم برات بافتم . یلداتم مبارک عزیزم . یلدای همگی مبارک باشه . این پستو با بدبختی گداشتم اینترنتم مشکل پیدا کرده . عکسای یلدا و مطالب مفصل تر رو بعدا می زارم . ...
1 دی 1392

عکسای جدید !

فاطمه جونم جدیدا تا بت می گم می خوام ازت عکس بگیرم می دویی میری کنار دیوار می ایستی یا میشینی و منتظر میشی تا ازت عکس بگیرم . گاهی وفتا 1-2-3 هم می گی و اگه بت بگم بخند ، نیشتو تا بنا گوشت باز می کنی و می خندی . فـــــــــــــــــــــدای خنده هات بشم عزیزم . دختر گلم ، شما عاشق نقاشی کشیدن هستی و خیلی هم نقاشی های خوشگل می کشی قربونت بشم . این روزا بیبی انیشتین رو هم برات میزارم و بعضی قسمتاشو خیلی دوست داری(دست مامان رادمهر درد نکنه ...) . دیروز هم میخواستی بخوابی و بیبی انیشتین ببینی و هم نقاشی بکشی . نتیجه این که هر دو کارو باهم انجام دادی و من کلی بت خندیدم . اخه خیلی باحال بود . یه ذره کارتون میبینی یه ذره نقاشی می کنی پ...
21 آذر 1392