عزیز دل مامان و بابا فاطمهعزیز دل مامان و بابا فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

بوی بهشت من : فاطمه

روز مادر مبارک !

سلام دختر گلم . شما امروز یک سالو نه ماهو بیستو سه روزه شدی . هنوز خیلی از مناسبتای این مدلی سر در نمیاری ولی عروسی و تولدو خوب می دونی . امسال کادوهای مامانجون و مامانی رو شما بشون دادی و کلی خوشحال شدن . بابا میثم شب میلاد حضرت فاطمه مارو برد رستوران و اونجا یه فضای بازی برای بچه ها داشت که واقعا عالی بود و کلی به شما و البته ما خوش گذشت . و دیگه اینکه به مناسبت اینکه هم اسم حضرت فاطمه هستی و دیروزم عید بود منو بابا میثم برات یه صندلی کوچولوی خوشگل و یه سنتور اسباب بازی خریدیم . مبارکت باشه عزیزم . منم  از بابا میثم کادو گرفتم و کلا این دو سه روز خیلی بمون خوش گذشت (البته همیشه با وجود تو و بابا میثم به من خوش می گذره ...) ...
1 ارديبهشت 1393

سفرنامه ی استان لرستان2

اینم دریاچه ی کبود (کیو به لری) این عکس رو تو جاده ی منتهی به ابشار بیشه گرفتم . همه جا سرسبز و بسیار زیبا بود و پر از کوه و چشمه و درخت و چمن . اینم ابشار بیشه که خیلی زیباست ناهار رو تو یه رستوران سنتی تو خرم اباد خوردیم که حیاط با صفایی داست با دوتا خرگوش که کلی تو و علی بازی کردید لرستان یه ابشار معروف دیگه هم داره به اسم اب سفبد که جاده ی فرعی داره از الیگودرز و جادش اصلا خوب نبود و خیلی طولانی بود . وقتی رسیدیم ابشار بهمن اومده بود و مسیر پر برف بود و ماهم که بدون تجهیزات لازم . خلاصه اونجا خیلی اذیت شدیم ما3تا ولی هرجوری بود رفتیم و ابشارو دیدیم مسافرت ما دوشب و سه روز طول کشید و اخرین شامو...
16 فروردين 1393

سفرنامه ی استان لرستان1

روز دوم عید ساعت 9 صبح به اتفاق پدر جون و دایی جواد و مامانجون و دایی مهدی و خاله زهرا(اقوام مادری من)، به سمت لرستان حرکت کردیم . صبحانهرو تو جاده ی اراک اونم سرپایی خوردیم . چ.ن هوا به شدت سرد بود و من که تو ماشین نشستم ولی کسی حریف شما نشد که پیاده نشی حتی علی کوچولو هم از ماشین پیاده نشد و حرف گوش کرد اما شما ... اخرشم تو گلا خوردی زمین و لباسات حسابی کثیف شد و من خیلی عصبانی شدم ولی خداروشکر خودت طوریت نشد . راستی اینم بگم که روز اول عید تو دید بازدیدا خونه ی یکی از اقوام از پله ها افتادی و بینیت زخم شد بمیرم برات . اگه یه جا بشینی این همه بلا سرت نمیاد قربونت بشم . ولی قضیه ی تو و یه جا نشستن مثل جن می مونه و بسم الله . جاده اراک و خ...
16 فروردين 1393

عیدت مبارک نفسم !

دختر گلم امسال دومین سالی بود که عید رو در کنار تو عزیزترینم تجربه کردیم . خداروشکر میکنم که منو لایق دونست تا مادر باشم . اونم مادر یه فرشته ی کوچولویی به اسم فاطمه . کل ایام عید رو یا در سفر بودیم یا مشغول دید و بازدید . واسه همینم فرصت نشد تا زودتر بیام و برات بنویسم . این مدت کلی پیشرفتای جدید داشتی و شیطونی هات هم که هر روز بیشتر از دیروز ... خوشحالم از اینکه بالاخره یاد گرفتی شعر بخونی (گنجشک لالا ، لالایی گل لالا ، تولدت مبارک، ای بی سی دی و لی لی حوضک و...)، بالاخره ارکان نمازو کامل یاد گرفتی و رکوع هم می ری . تا اذون می دن ، میری مهرو بر میداری و نماز می خونی . وقتی جمله می گی فعل جمله هات بیشتر کلمه ی (شله ) هست . مثلا ا...
16 فروردين 1393

عکسای جدید!

ادامه ی مطلبو از دست ندین... اینم بازی جدیدته .قایم شدن تو کمد لباسات و دالی بازی دکتر بازی ! نقاشی تو تراس اینجا بت میگم ژست بگیر کلی ژست قشنگ می گیری (دایی یادت داده)و کلی موهات رنگی شد و بعدشم مجبور شدم ببرمت حموم با اینکه تمیز بودی ولی خیلی بت خوش گذشت . فـــــــــــــــــــــــــــدای تو با این همه ژست قشنگ ... نقاشی با پاستل ! اوووو چه گشنگه ... تردمیل رفتن فاطمه با بابایی نصرالله خوب دیگه من برم بخوابم ... شب همگی بخیر ...
22 اسفند 1392

پیشرفت های جدید !

سلام دختر گلم . یک سالو هشت ماهو پانزده روزگیت مبارک نفسم . این روزا سخت درگیر خونه تکونی و همچنین پرستاری از شما بودم . چهارشنبه ی  هفته ی پیش به طور ناگهانی نیمه شب تبت شروع شد و شب جمعه خیلی شدید شد طوری که استامینوفن و پاشویه هم کارساز نبود . شدیدا حالت بد بود و  تا صبح بالاسرت بیدار بودیم . دکتر تشخیص سرماخوردگی داد ولی من مطمئن بودم تب شدیدت از دندوناته و همین طور هم بود . 4 تا دندون دیگه با هم داشت در میومد و حسابی اذیت شدیم هممون .الان بهتری خداروشکر ... حالا بریم سراغ خبرای خوب ... یکی دو هفته ای میشه که خیلی قشنگ و واضح صلوات می فرستی . شعر لالایی گل لالا (چرا وچیه) رو خیلی بامزه می خونی نفسم . یاد گرفتی ...
22 اسفند 1392