عزیز دل مامان و بابا فاطمهعزیز دل مامان و بابا فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 5 روز سن داره

بوی بهشت من : فاطمه

بای بای می می

1393/6/8 19:24
نویسنده : مامان
228 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دختر گلم . بالاخره اخرین مرحله ی پروژه ی شیرین و در عین حال سخت شیر دادن به شما رو در تاریخ پنج شهریور ماه شروع کردم...

دحتر گلم از اونجایی که دلم می خواست حتما حتما دوسال تمام شیر بخوری و باز از اونجایی که تولدت یه روز قبل ماه مبارک رمضان بود و اصلا امادگی برای این کار نداشتم صبر کردم تا شرایط زندگیمون به یه ثبات نسبی برسه بعد این کارو شروع  کنیم . چون بعد ماه رمضان استرس امتحاناو بعدم مسافرت رو در پیش داشتیم .

از خیلی قبل تر ها مثلا چهار ماه پیش تدریجا شیر دادن رو کم کرده بودم تا حدودی ولی  به دلیل وابستگی زیادت گاهی برناممون به هم می خورد و دوباره برمی گشتیم سر جای اول .

ولی از همون موقع ها برات توضیح می دادم که بزرگ شدی و دیگه باید پلو بخوری غذا بخوری و می می نخوری .

اونوقت شما میومدی می می می خوردی بعد که سیر می شدی می گفتی دیگه بزرگ شدم باید پلو بخورمآرام

از ده روز پیش ، منو بابا میثم برات توضیح می دادیم که وقتی بچه ها بزرگ میشن می می مامانشون تلخ می شه و دیگه نمی تونن می می بخورن و این استرس شمارو کمی بیشتر کرد به طوری که چند روز اخر یه بند اویزون من بودی .روز تولد حضرت معصومه به ایشون توسل کردم و خیلی دعا کردم و از همون پنج شنبه هم تا چهل روز ختم یاسین گرفتم تا این مرحله ی حساس زندگیت رو به راحتی طی کنی .

و ظهر اخرین باری بود که می می خوردیغمگین

من یه کم صبر زرد زدم روش و وقتی می می خواستی گفتم تلخ شده بو میده(به بو خیلی حساسی و صبر زرد بوی بدی داره البته کم) . خودت نخواستی امتحانش کنی و تاشب خوب بود همه چی .

شب اول خیلی سخت بود چون دو سال و دوماه هرشب با می می خوابیده بودی و اصلا تو باورت نمی گنجید جور دیگه بخوابی . من بغلت می کردم قربون صدقه ات می رفتم چون قرار بود می می رو ازت بگیریم نه مامانو

ولی فایده ای نداشت و یک ساعتی گریه کردی و بعد هم تو چادر تکونت دادیم تا خوابت برد . ساعت دو چهار هم باز همون بساط به راه بود .منم جز دعا و صلوات کاری از دستم بر نمیومد. خودمم خیلی دلم برای شیر دادن به تو و نگاهای معصومت تنگ شده بود . منم می رفتم بیرون از اتاق و گریه می کردم . بابا میثمم می گفت حالا کی بیاد شما رو ساکت کنه؟!

اینم بگم که شب رفتیم خونه ی مامانجون و اونام کلی کمک کردن بمون . خلاصه اینکه شب دوم بهتر از شب اول بود ولی همش میای سراغشو می گیری منم با محبت برات توضیح می دم که تلخ شده و حواستو با خوراکی های دیگه پرت می کنم .

دختر گلم خیلی  دوست دارم عاشقتم و عمر و جون و هستی من هستی . منو ببخش که اذیت شدی

اما این هم یه بخشی از مراحل زندیگت بود که باید تجربه اش می کردی

امیدوارم هیچ وقت غمتو نبینم وهمیشه لبات خندون باشه

از همین جا از همسر عزیزم و مامان و بابا و برادرگلم به خاطر کمک هاشون ممنونم

 

 

پسندها (4)

نظرات (8)

آویسا
8 شهریور 93 19:43
از آشناییتون بسیار بسیار خوشحال شدم و از مطالبتون مخصوصا ژله رول شده استفاده کرد.راستی 2 سال و 2 ماه و 2 روزگی گل دختر مبارک باشه
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم . خداروشکر که مفید بوده
مامان نازار
9 شهریور 93 7:38
سلام عزیزم خوبی خواهری فاطمه خانومی خوبه ؟؟؟؟ ای جان پس بالاخره پروژه شروع شدددددددددددد سخته نه ؟؟؟ ولی خدا کمک می کنه راستی من شنیدم پسرا 2 سال و دو ماه کم و دختر خانوما دو سال و دو ماه باید شیر بخورن ... شنیدم راست و دروغش و نمی دونم دیگه چه خبر زیاد زیاد از فاطمه کوچولو عکس بزار
مامانِ بهار
9 شهریور 93 13:35
آخیییییییییی عزیزم درکت میکنم . خیلی سخته این روزها ..بهار هم دوهفته تمام موقع خواب گریه میکرد و نمیدونست چطوری بخوابه . همین الانشم بعد از 6 ماه مواقعی که به خاطر یه چیزی خییییییییلی گریه میکنه سراغش رو میگیره و میگه " اَمی " بده . یعنی انقدر براشون مهمه که زود زود یادشون نمیره . ان شالله فاطمه جونم بتونه این روزها رو راحت بگذرونه
مامانِ بهار
9 شهریور 93 13:36
راستی شما هم هنوز فاطمه جون رو از پوشک نگرفتی؟
مامان
پاسخ
نه عزیزم از شیر گرفتن و از پوشک گرفتن دو تا مرحله ی سخت هست برای بچه ها.حداقل یک تا دوماه باید فاصله بندازیم
خاله مهري
9 شهریور 93 14:29
جا داره يه خسته نباشيد تپل بت بگم
مامان
پاسخ
واااقعاااا.. ممنون
مامی ارمیا
10 شهریور 93 12:53
مبارک باشه خانوم خانوما ...حسابی بزرگ و خانوم شدی دیگه عروسک ....
مامان
پاسخ
مرسی خاله جونی
مامان رادمهر
14 شهریور 93 10:05
تبریک میگم و خسته نباشید ..... ایشالله یه روزم مادر شدنش رو ببینی
مامان
پاسخ
ممنون عزیزم . ان شالله شمام به راحتی طی کنید این مرحله رو
مامان نازنین زهرا
20 شهریور 93 17:03
سلام بانو خسته نباشید من هم سه روزه پروژه پوشک گیری را شروع کردم هم برای من سخته هم نازبانوی من التماس دعا پیش ما هم بیاین
مامان
پاسخ
ان شالله موفق باشید