ناف دختر قشنگم افتاد
فاطمه جون 9 روزه ی من ،امروز مهمونی برات گرفتیم و گوسفند عقیقه رو کباب کردیم . مهمونیت خیلی خوب برگزار شد خداروشکر .
مادر جون داشت پوشک شمارو همون شب عوض میکرد که یه دفعه صدای خندش بلند شد و منو صدا کرد و گفت که ناف شما افتاده .
من خیلی ذوق کردم عزیزم اخه اونجوری بغل کردنت و عوض کردنت خیلی سخت بود خودتم اذیت می شدی
اما الان خدارو شکر خیالم راحت شد عزیز دلم .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی