سفر یک روزه
سلام عزیز دلم . بابا این هفته پنچ شنبه و جمعه صبح تا شب کلاس داشت . واسه همینم منو تو و مادرجون اینا رفتیم روستا . مادربزرگ من ، شمارو خیلی دوست داره ، یعنی همه شمارو خیلی دوست دارند خداروشکر .
اونجا به شما خوش گذشت فقط هوا یه کم سرد بود و چون لباس زیاد پوشیده بودی یه کم کلافه شدی .
راستی سرخاک بابا جون من ، هم رفتیم . خیلی دلم می خواست بابا جونم زنده بود و تو رو میدید . شما حدودا 4 ماهت بود که بابا جون من ، از دنیا رفت .
اینم چند تا از عکسای شما در باغ بابا جون
افتاب چشمای خوشگلتو اذیت می کرد
بقیه در ادامه ی مطلب
در حال کندن چمن ها
فاطمه سر خاک باباجون فاتحه می خونه
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی