سفرنامه ی استان لرستان1
روز دوم عید ساعت 9 صبح به اتفاق پدر جون و دایی جواد و مامانجون و دایی مهدی و خاله زهرا(اقوام مادری من)، به سمت لرستان حرکت کردیم . صبحانهرو تو جاده ی اراک اونم سرپایی خوردیم . چ.ن هوا به شدت سرد بود و من که تو ماشین نشستم ولی کسی حریف شما نشد که پیاده نشی حتی علی کوچولو هم از ماشین پیاده نشد و حرف گوش کرد اما شما ... اخرشم تو گلا خوردی زمین و لباسات حسابی کثیف شد و من خیلی عصبانی شدم ولی خداروشکر خودت طوریت نشد . راستی اینم بگم که روز اول عید تو دید بازدیدا خونه ی یکی از اقوام از پله ها افتادی و بینیت زخم شد بمیرم برات . اگه یه جا بشینی این همه بلا سرت نمیاد قربونت بشم . ولی قضیه ی تو و یه جا نشستن مثل جن می مونه و بسم الله .
جاده اراک و خوردن صبحانه
ناهارو تو بروجرد خوردیم و شب رسیدیم به خرم اباد . تو ماشین خیلی بی قرار بودی و یه جا بند نمی شدی .همون شب رفتیم قلعه ی فلک الافلاک که خیلی زیبا بود .ولی نزاشتن بریم تو وصبح دوباره اومدیم ورفتیم داخلش رو هم دیدیم . موزه اش خیلی زیبا بود .
فاطمه و کلاه و روسری محلی که براش خریدیم...
اینجا هم بالای قلعه است که کل خرم اباد پیدا بود و خیلی قشنگ بود . اصلا نمیزاشتی ازت عکس بگیرم
بمیرم واسه مماغ زخمیت نفسم !
اینم جیگر مامان که نمیزاشت دستشو بگیریم و تواون شلوغی های بالای قلعه می خواست واسه خودش قدم بزنه . خیلی مستقلی و می خوای همه ی کاراتو خودت انجام بدی که این اخلاقت گاهی کارو برای ما حسابی سخت می کنه،
توی موزه پر بود از ماکت های خیلی زیبا که عکس دوتاشو میزارم