عزیز دل مامان و بابا فاطمهعزیز دل مامان و بابا فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 12 روز سن داره

بوی بهشت من : فاطمه

این روزای ما

سلام دختر جیگر یک سالو هشت ماهو سه روزه ی من . این روزا کلی پیشرفت کردی و کلی کارای جدید و حرفای جدید و یه عالمه عکس که نمی دونم کی وقت بشه بزارم . این روزا مشغول خونه تکونی هستیم و الانم به شدت خوابم میاد و خیلی خسته ام .به زودی با عکس و خبر میام عزیزم .
11 اسفند 1392

عکسای 19 ماهگی !

بریم ادامه ی مطلب ... فاطمه و عرفان یه روز موقع شیر خوردن همین مدلی خوابت برده بود نفسم فاطمه جونم در حال نقاشی با رنگ انگشتی قربون دستای خوشگلت برم من ... در حال خوردن بستنی عاشق این کفشدوزکی هی میگیری می کشی ولش می کنی بالا پایین که می ره کلی ذوق می کنی کیک تولد من ! و فاطمه در حال خوردن کیک ... این پیراهن خوشگل کادوی عمو باقری و خاله زینبه که وقتی اومده بودن خونمون برات اوردن . خیلی بهت میومد . دستشون درد نکنه . ...
1 اسفند 1392

پیشرفت های دختر گلم

سلام دختر گلم . یک سال و هفت ماهو بیست و چهار روز گذشت . این روزا خیلی خیلی شیرین زبون شدی . روزایی که همیشه حتی قبل از به دنیا اومدنت منتظرش بودم ، به لطف خدا داره می رسه . همیشه دلم می خواست یه دختر داشتم که واسم یه عالمه حرف بزنه و شیرین زبونی کنه و من قربونش برم . خدایا شکرت که منو به آرزوم رسوندی . خدایا شکرت به من دختر دادی ، رحمت دادی . دختر گلم خیـــــــــــــــــلی خیــــــــــــــــــــــــ لی دوست دارم ... اما خبرای جدید اینکه : یه دندون دیگه هم داری در میاری عزیزم . سمت چپ پایین (دندون کرسی که سمت راستش قبلا در اومده بود و خیلی اذیت شذی) . 3 شب بی قراری کردی و ساعت 3 یا 4 پا می شدی و نمی خوابیدی . دیگه حالا می فهمم...
1 اسفند 1392

یه خواهش

دوستای گلم ممنون می شم اگه یه حمد شفا برای بابابزرگ مهربون دخترم بخونید تا انشالله هر چه زودتر حالش خوب بشه . . . بعد نوشت : خداروشکر بابایی جمعه از بیمارستان مرخص شدن و حالشون کمی بهتره الحمدالله
23 بهمن 1392

گزینه های روی میز با صدای حامد زمانی

خداییش خیلی آهنگ زیبایی هست . اینم لینک دانلودش http://www.topseda.ir/6242/%D8%AF%D8%A7%D9%86%D9%84%D9%88%D8%AF-%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D8%AD%D8%A7%D9%85%D8%AF-%D8%B2%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DA%AF%D8%B2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D9%87%D8%A7%DB%8C/ متن شعر تو ادامه مطلب یک لحظه لحظه خاطرات بهمنی که یک دفعه بهار شد بهمنی که بوی گل گرفت و سوسن و یاسمن بهمنی که غرق شوق و شور بود انفجار نور بود دو سرزمینی که نگاش به آسمونه و ، حسابش از زمین جداست ذره ذره از خاکش ار غرور و غیرته سرزمینی که شن کویرشم لشکر خداست سه بغض ناتموم مادری ، بالای سر جنازه ی پسر  … بغضی که یه مرتبه صدا میش...
23 بهمن 1392

تولد مامان فهیمه !

این چند وقت که نبودیم هم درگیر امتحانات بودم هم سرما خوردگی دسته جمعی مون و هم دندون دراوردن فاطمه ی گلم (دو تا دندون کرسی پایینش در اومد )که کلی اذیت شد خودش و مامانش (2 هفته اسحال شدید) و گم شدن موبایل بابا میثم و بد شدن حال بابایی نصرالله و بستری شدنش تو بیمارستان و یکی دوتا اتفاق بد دیگه ... اما اتفاق خوبش تولد خودمه ! که بابا میثم حسابی سورپرایزم کرد(دسته گل و کیک و رفتن به رستوران و کادو) و من اصلا انتظارشو نداشتم و کلی ذوق کردم .نوع غافلگیر کردنش هم خیلی جالب بود . مامانم اینام فرداش اومدن خونمون و کلی کادو گرفتم . وکلی زنگ و پیام تبریک داشتم که از همه ممنونم . همه می گن تولد تو یه روزیه که ادم یادش  نمیره . این چند تا عک...
23 بهمن 1392

بالاخره اومدیم با کلی عکس و خبر !

چون وقتم کمه فعلا فقط عکس میگذارم ... عکسای تولد یک سالگی حسنا جون بقیه تو ادامه ی مطلب ... اولش عاشق این تاب بودی ولی بعد دو سه روز ، برات عادی شد ولی در کل می تونه یه بیست دقیقه مارو از دست شیطونیات نجات بده اینم باغچه ی خونه ی مادر جون و فاطمه خانم که مشغول باغبانی هستن   ...
23 بهمن 1392

عکس های یک روز برفی !

اینجا گذاشتیمت تو کباب پز بخوریمت از بس که خوش مزه ای بقیه عکسا تو ادامه ی مطلب اینجا داری (ها) می کنی تا از دهنت بخار بیرون بیاد به تقلید از منو بابا میثم اینم منظره ی روبروی خونه ی ما تو یه روز برفی پنج شنبه یه سر رفتیم خونه ی عمه اعظم جون . عکس شما در حال جوجو پر با حسنا . وقتی صداتون کردم که ازتون عکس بگیرم فقط آقا احسان نگام کرد . شما گرم بازی بودید . اینم فاطمه خانوم در حال خوابوندن عروسک بچگی های من ! ...
22 دی 1392

واکسن 18 ماهگی

سلام دختر خوبم . بالاخره تموم شد . واکسن 18 ماهگیتم زدیم و خدارو شکر مشکل خیلی خاصی پیش نیومد فقط پا درد و تب داشتی که خوب طبیعی بود . حالا بریم ادامه ی مطلب چند تا عکس ببینیم؟ بلیز شلوارت هنر دست مادرجونه . دست گلش درد نکنه! یکی از شبایی که ساعت ٣ نیمه شب از خواب پاشدی و تا٦ نخوابیدی . بابا میثم برات چادر بست تو خونه و انقدر گنجشک لالا پخش شد تا بالاخره خوابت برد . فاطمه در حال عوض کردن پوشک عرفان ...
13 دی 1392

فاطمه 18 ماهه شد هورا

دختر گلم 18 ماهگیت مبارک باشه . انشالله 120 ساله بشی نفسم . بریم ادامه ی مطلب چند تا عکس ببینیم ؟ تو این عکسا مشغول خیاطی کردن با چرخ مادر جون هستی عزیزم . فدات بشم که از هر انگشتت یه هنر میریزه اینم عصای مادر بزرگ منه که خیلی دوسش داری و برات حکم جارو برقی رو داره در حال خوردن برگه ی زرد الو که عاشقشی اینم وروجک من در حال بالا رفتن از مبل خونه ی مادرجون اینا ...
5 دی 1392