عزیز دل مامان و بابا فاطمهعزیز دل مامان و بابا فاطمه، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

بوی بهشت من : فاطمه

نقاشی با چرخ ماشین !

این بازی رو حدودا یک ماه پیش با هم انجام دادیم و من تازه الان فرصت کردم عکساشو برات بزارم. البته زیاد استقبال نکردی و با کاردک مشغول نقاشی شدی . فکرکنم برای پسرا جذاب تر باشه این کار . بقیه عکسا ادامه ی مطلب اینارو که می نوشتی می گفتی یک دو سه چهار و تاده می شمردی و می نوشتی این نقاشی هم که با خودکار کشیدی نقاشی پپا پیگه . واقعا زیباست افرین دختر گلم . نقاشی هات به شدت پیشرفت کرده تواین دوماه .     ...
4 مهر 1393

عروسی عموحسین

دختر گلم پنج شنبه ی هفته ی گذشته عروسی عموحسین و زنمو جون عالیه بود . از اونجایی که عاشق عروس و عروسی هستی دلم می خواست لباس عروس بپوشی و بازم دوست داشتم که لباستو خودم واست بدوزم . به پیشنهاد یکی از دوستای خوبم تصمیم گرفتم واست لباس توتو بدوزم . بعد از اتمام امتحاناتم دست به کار شدم و اول یه سرچ تو نت زدم فارسی و انگلیسی که مطالب خوبی دستگیرم شد ولی مهم تر از اون فیلمایی که از یوتیوب دانلود کرده بودم خیلی بهم کمک کرد . دوخت این لباس به جز کار دستاش فقط با گره انجام می شه و ساده ولی در عین حال وقت گیره . شب عروسی مثل ستاره ای می درخشیدی و من خدارو به خاطر داشتنت هزاران بار شکر می کردم و می کنم . عزیزم دوست دارم اندازه ی تمام ...
27 شهريور 1393

سفر به شمال و شمال غرب کشور عزیزم ایران!

سلام دوستای گلم و دختر عزیزم . دلم می خواست مفصل داستان سفرمون برات بنویسم ولی وقت ندارم پس به توضیحات کوچک بسنده می کنم . ما اول به اتفاق دایی مهدی و خاله ی من و مامانجون و دایی جون اینا رفتیم نشتارود شهری در نزدیکی عباس اباد و دو شب اونجا بودیم که خیلی بمون خوش گذشت و همه چی عالی بود . بریم ادامه ی مطلب عکسارو ببینیم علی و فاطمه تاب بازی در محوطه ی زیبای ویلا هوا به شدت شرجی بود و لنز دوربین دائما بخار می گرفت اینجا گردنه ی حیرانه که ما چادر زدیم به خاطر افتاب شدید و ناهار خوردیم و خیلی خیلی هوا گرم بود توی سرعین شب اول پشه ها حسابی خوردنت و چهل جای صورتتو نیش زدن به طوری که وقتی صبح چهرتو دیدم وحشت ...
13 شهريور 1393

بای بای می می

سلام دختر گلم . بالاخره اخرین مرحله ی پروژه ی شیرین و در عین حال سخت شیر دادن به شما رو در تاریخ پنج شهریور ماه شروع کردم... دحتر گلم از اونجایی که دلم می خواست حتما حتما دوسال تمام شیر بخوری و باز از اونجایی که تولدت یه روز قبل ماه مبارک رمضان بود و اصلا امادگی برای این کار نداشتم صبر کردم تا شرایط زندگیمون به یه ثبات نسبی برسه بعد این کارو شروع  کنیم . چون بعد ماه رمضان استرس امتحاناو بعدم مسافرت رو در پیش داشتیم . از خیلی قبل تر ها مثلا چهار ماه پیش تدریجا شیر دادن رو کم کرده بودم تا حدودی ولی  به دلیل وابستگی زیادت گاهی برناممون به هم می خورد و دوباره برمی گشتیم سر جای اول . ولی از همون موقع ها برات توضیح...
8 شهريور 1393

میلاد حضرت معصومه مبارک!

خدایا بی نهایت ازتو ممنونم که به من دختری عطا کردی . کمکم کن تا لایق مادری کردن برای این فرشته ی کوچک اسمانی باشم . دخترم روزت مبارک  
5 شهريور 1393