سفرنامه ی مشهد و شمال قسمت اول

سلام دختر قشنگم . 18 مهرماه در حالی که هنوز بیماری اس اس شما خوب نشده بود ، با دلی اکنده از استرس راهی سفر مشهد شدیم . سفر به شهر عشق .ساعت 4 بعد از ظهر حرکت کردیم و شما تو راه ، یه کم حالت بد بود و معلوم بود که دوباره قراره حالت به هم بخوره ولی مطمئن نبودم . وقتی هم که می شینی تو ماشین فقط می خوای مم مم بخوری .  تو بغلم بودی که یه دفعه (حتی نوشتنش هم سخته باور کن !) یه عــــــــــــــــــــــالمه رو خودت و من بالا اوردی . تمام لباسامون کثیف شد ، بابا میثم سریع ، کنار جاده نگه داشت و تمام لباسامونو با بدبختی عوض کردیم و خیلی اذیت شدم . بعدش راحت شدی و خوابیدی . رفتیم و رفتیم تا رسیدیم به سمنان . ساعت 7 بود حدودا . نماز و شامو توی یکی از پارکای اونجا بودیم . هوا خیلی سرد بود و چادر زدیم و ظاهرا پارکه پاتوق یه سری ادم خاص !!!! بود و سریع اونجارو ترک کردیم !شما دیگه خوابیدی نفسم تو ماشین . بابا برات صندلی غقب یه جای دنج درست کرده بود .

نزدیکای شاهرود خدا بهمون رحم کرد و بنزین ماشین ما ، بکـــــــــــــش برســـــــــــون ، رسید تا یه زائرسرا و یه پمپ بنزین عجیب غریب ، مثل بیمارستان سرپایی بود یعنی یه جایگاه بیشتر نداشت . ساعت 12 شب بود و تو همون زائر سرا نزدیک شاهرود خوابیدیم و خیلی اونجاااا ســـــــــــــرد بود ولی بمون خوش گذشت . صبحانه رو هم همونجا خوردیم و به سمت مشهد حرکت کردیم . اینم عکس اتاقی که شب توش خوابیدیم . و عکس شما موقع خواب تو ماشین .

بریم ادامه ی مطلب

پشت سرت بابا میثم خوابیده . مثل اینکه حسابی سردش شده

از صبح تا ظهر که برسیم به مشهد گاهی خواب بودی و وقتی هم که بیدار بودی چون حالت خوب نبود

خیلی بی قراری می کردی . چند بار دوباره حالت تهوع داشتی که به خیر گذشت ولی من یه سطل کوچیک اماده داشتم تا اتفاق دفعه قبل تکرار نشه .30 کیلومتری مشهد قشقرقی به پا کردی که نگو و نپرس . منم دیگه طاقتم تموم شد و گریه کردم .بعدش دیگه خوابیدی تا رسیدیم به هتل . خلاصه که خیلی اذیت شدیم . ما واسه این با ماشین خودمون رفتیم که راحت تر باشیم و بیشتر بمون خوش بگذره و شمالم بریم ولی خوب خیلی اذیت شدیم .

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا